ادمیت مرد...


هر چی بخوای هس


ازهمان روزی که دست حضرت قابیل گشت الوده به خون حضرت هابیل
ازهمان روزی که فرزندان ادم ؛زهرتلخ؛ دشمنی درخونشان جوشید ادمیت مرد گرچه ادم زنده بود!‏
از همان روزی که یوسف رابرادرها به چاه افکندند؛ ازهمان روزی که باشلاق وخون دیوارچین راساختند ؛ادمیت مرده بود
بعد دنیا هی پراز ادم شدو اسیاب گشت وگشت؛ قرن ها از مرگ ادم هم گذشت ؛ای دریغ ادمیت برنگشت!‏
قرن ما روزگار مرگ انسانیت است؛ سینه ی دنیا زخوبی ها تهی ست؛ صحبت از ازادگی ؛پاکی ومروت است ؛روزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل ؛ازنگاه ساکت یک کودک بیمار؛ از فغان یک قناری درقفس؛ از غم یک مرد درزنجیر؛حتی قاتلی برادر ؛
اشک درچشمانم و بغضم درگلوست وزین ایام ؛زهرم درپیاله ؛اشک وخونم درسبوست 
مرگ اورا از کجا باور کنم؟!صحبت از پژمردن یک برگ نیست؛ وای!جنگل رابیابان می کنند دست خون الود رادر پیش چشم خلق پنهان می کنند!‏ صحبت از پژمردن یک برگ نیست!‏
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست ‏!‏ فرض کن ؛یک شاخه گل هم درجهان هرگز نیست!‏ 
فرض کن ؛جنگل؛ بیابان بود از روز نخست 
درکویری سوت وکور ؛درمیان مردمی با این مصیبت ها صبور؛ صحبت از مرگ محبت ؛مرگ عشق ؛گفت وگو از مرگ انسانیت است!‏
فریدون



نظرات شما عزیزان:

شقی 3
ساعت12:59---7 دی 1393
منکه هیچی متوجه نشدم
پاسخ:مطلب سنگینه اندکی تامل میطلبه :))


کیوان
ساعت19:46---9 شهريور 1393
عزیزم عالی بود البته یکمیم سنگین بود اگه کسی نفهمیده باس دوباره بادقت بخونه اینجوری با هر بار خوندن چیزای بیشترو قشنگتری تو این مطلب پیدا میکنه
پاسخ:مرسی اره اندکی تامل میخواد....


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





/ شنبه 8 شهريور 1393 / 16:22 / Κσ§ΑΓ /